صدراصدرا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره
سپهرسپهر، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

داداش کوچولوها

34- زبون میریزه

صدرا به فیلم عروسی مامان و بابا علاقه پیدا کرده و تغریبا روزی یکی دوباره می آد و میگه بابایی بذار ،‌مامان بذار بابادون (جون) بذار میقصه. خلاصه میشینه و بادقت نگاه میکنه و بعضی جاها هم نانایی میکنه. توی فیلم یه جا هست که باباجون و بابایی همدیگر رو بغل میکنند،‌ صدرا امروز میگه بابادون بابایی رو دوسش داره؟؟؟ مامان خنده ای از زبون صدرا می گه بعله. ...
12 بهمن 1390

33- صدرا نگو یه دسته گل

صدرا دیشب یه تغییر جانانه کرد ، اونم کوتاه شدن موهاش توسط بابایی و کلی پسر شد. حسابی جنگولک بازی در اورد تا بالاخره موهاش کوتاه و مرتب شد. بعد از حمام که بهش گفتیم برو خودت رو توی آینه ببین چند دقیقه ای محو خودش شده بود و کلی از ظاهر جدیدش خوشش امده بود. اینم گل پسر بلبل زبون ما بعد از اصلاح سر ...
12 بهمن 1390

32 - شیرینی های نا تمام

صدرا بابا محمدش رو بعضی وقتا دایی مجید صدا می کنه. چند شب پیش بابایی بهش گفت اگه بابا محمد دایی مجیده ، تو (‌صدرا)‌ هم عمو محمده ،‌ مامان باباجونه ،‌بابایی مامان مریمه و مامان مریم بابا سامع. صدرا تا ساعتها مشغول این بازی بود و وقتی صداش میکنیم تو کی هستی میگه عمو ممدم. دیشب خونه باباجون یه دونه پرتغال برداشته و دستمال میندازه روش و میگه بخواب،‌ بعد هم به کنار دستش اشاره میکرد و میگفت علیرضا بخووور. توی بانک یه خانومی امد کنارش نشست و گفت اسمت چیه ؟ صدرا هم در جواب بهش گفت ولششش کن. جدیدا به دلقک علاقمند شده ،‌مامان مریم براش دلقک میکشه ،‌ تو کیش نمایش دلقک ها رو دید و عروسک دستکشی دلقکش رو هی میبوس...
8 بهمن 1390

28- سفر

بعد از خستگی های خیییلی زیاد اسباب کشی ، بابایی بلیط سفر به جزیره زیبای کیش رو مهیا کرد و جمعه 23 دی ساعت 5 عصر سوار هپیااا ( واژه نامه صدرا : هواپیما) شدیم و رفتیم. قبل از سفر یه شب بابا به پسرش گفت می خوام ببرمت کیش! صدرا کمی مکث کرد و گفت کیش میش ، بابا کیش میش میخوام ، از اون به بعد هر کس ازش میپرسید کجا میخوای بری جواب میداد کیش میش. تو هواپیما کلی شیطونی کرد و از سر و کول بابایی بالا رفت تا بالاخره با دادن یه دستمال کاغذی و یه خودکار که روش نقاشی کنه یه کم آروم شد. رسیدیم و بعد از اسکان راهی شدیم برای شام ، بابا پرسید و آدرس چند تا رستوران خوب رو گرفت . از پسر پرسید شام ماهی میخوری ،‌پسر جواب داد بابا پیتزا! بابا دوباره گفت ...
3 بهمن 1390
1